تبلیغات
تبلیغات
آمار بازدید
کل بازدید :
افراد آنلاین :
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 965
بازدید ماه : 1992
بازدید کل : 359398
تعداد مطالب : 3740
تعداد نظرات : 98
تعداد آنلاین : 1
تبلیغات
وردکی به افطاری به خانه دوست خود رفت شب بود که برق رفت دوستش گفت به سوی دست چپت گوگرت است بیگیر وردکی گفت من ده تاریکی دست چپ خود را چی قسم بشناسم؟
.
.
.
.
وردکی صبح ميره خانه دوستش بعد از يک ساعت می خواهد كه بره دوستش ميگه نان چاشت بمان، چاشت ميماند بعد از چاشت می خواهد بره دوستش ميگه:حالی بيا که يک دست کرنبول بازی کنیم، بازي خلاص ميشه میخواهد بره دوستش ميگه: بدون نان شب كه نميشه. نان شب را ميخوره مي خواهد بره دوستش ميگه حالی دیگه ناوقت شده! خواب کن فردا برو، خواب میکنه.صبح می خواهد که بره دوستش ميگه: با شکم خالي؟ بمان بعد از نان صبح برو وردکی ميگه: نی ديگه. زن و بچهها در موتر منتظر هستند .
کارتون
نظرات شما عزیزان: